نسخه آزمایشی

نشست عرفان تمدنی


استاد یزدان‌پناه: شهید سلیمانی اَبَرشهیدی بود در تراز تمدنی

در سمینار "شهید امت، انسان تراز تمدنی" پنل تخصصی "عرفان تمدنی" با دو ارائه استاد یزدان‌پناه و استاد امینی‌نژاد و با دبیری حجه الاسلام عباس حیدری‌پور برگزار شد.

قسمت اول:

ما شاید در کار قاسم سلیمانی عظمت او را ببینیم ولی از ظرفیتی که در انقلاب اسلامی برای پرورش این شخصیت روی داده است هم باید سخن گفته شود. در عین حال که باید این شخصیت شناخته بشود مکتبی که برآمده از آن است باید به آن مکتب هم توجه کرد. انقلاب اسلامی همراه با خودش دسته ای از پدیده های متناسب با خود را فراهم کرده است. و این نمایی است از تمدن اسلامی که ما درصدد آن هستیم. به عنوان یک مقدمه کوتاه که جای البته تفصیل دارد باید اشاره کنم؛

ما وقتی فضای تمدن اسلامی را مطرح می کنیم چه تصویری داریم و چه مؤلفه هایی را دنبال می کنیم. گفته ام بنده در بحث های قبلی که مغز تمدن اسلامی معنویت و عرفان و توحید است بدون اینکه سهم سایر موارد را کم کنیم. این بحثی که الان می خواهیم وارد شویم نمونه ای است از نشان دادن اینکه چگونه معنویت مغز است. همین مسئله را در سایر مسئله های اجتماعی باید پی بگیریم. 

من دیده ام برخی می گویند تمدن اسلامی جمع دنیا و آخرت. اما مسئله بیش از این است. مغز تمدن اسلامی می شود فوق آخرت که خداوند متعال است. 

خودم تلقی ام نسبت به حاج قاسم سلیمانی این است که ایشان اندیشه شهادت را به عمق ویژه ای رسانده است در فضای سلوکی شان خیلی عمق داده اند. من به عنوان ابرشهید و شهید متعالی در تراز تمدن اسلامی از ایشان یاد کنیم. هرچند باز می توان بالاتر ترسیم کرد مثل امام حسین ع و سایر ائمه ع ولی خوب ایشان هم شاگردان آن مکتب هستند. 

ابرشهید و شهید متعالی در تراز تمدن اسلامی چگونه شخصیتی است؟ گاهی ما این را در لابلای شخصیت ها و برخی شهداء می دیدیم اما در مورد ایشان خیلی به چشم آمده است. ملت با لطف الهی با این شهادت برکت یافت. خود ایشان که البته نیاز نداشت. 

چه اضلاعی است که ایشان را به اینجا می کشاند و تبدیلش می کند به این شخصیت. بدانید کنش اجتماعی و فردی خالی از معنی نیست. با معنی کنش قابل فهم می شود. فهم کنش با معنی درون آن است. معنی اجتماعی کنش همان فرهنگ می شود. هر کنشی شدت و قوتش به معنی های پشت صحنه آن باز می گردد. کنش های اجتماعی‌ عمده‌ای که شهید سلیمانی انجام داد مقاومت و جهاد بود.

پس وقتی عنوان می دهیم اضلاع، مرادمان آن معانی نهفته پشت صحنه است که البته بحث را معطوف می کنیم به شهادت. 

واقعیت این است که ما چند زاویه کار داریم که در مکتب امام ره به نحو واضح وجود دارد. یکی از آن ها سه گانه ای است به عنوان معنویت، عقلانیت و عبودیت. این سه گانه پایه انقلاب ماست. برخی متوجه نیستند. برخی عقلانیت را برمی دارند و می بینند برخی پایه های اندیشه ای با خلل مواجه می شود و ما تعبیر می توانیم بکنیم به اخباری گری صرف که این بروزات خاصی دارد و می شود به این بروزات اشاره کرد که ما نمی خواهیم الان به این نتایج و بروزات اشاره کنیم. 

معنویت و عرفان هم جایگاه جدی دارد یعنی همه کار برای خدا باشد و قیام لله باشد و برای خدا باشد. من مأمور به وظیفه ام که حالا در سخنان امام ره است، همین است. مامور به وظیفه بودن تعبد است ولی پشت صحنه آن معنویت است و آن خدا و خدامحوری است و لا غیر که حتی حضرت امام ره در بسیاری از جوان های پیرو خودش بنیاد کرد. و حتی در تحلیل ها هم خرمشهر را هم خدا آزاد کرد فرمودند و مشابه این موارد زیاد است؛ یک وقتی متکلمی گفت که متکلم هم این را می گوید که از او پرسیدم وقتی امام ره این را فرمود شما بار متکلمانه در غنای آن دیدید که اعتراف کرد خیر و در واقع این سخن‌هایی غنایی بیش از سطح متکلمانه دارد. 

در قصه عقلانیت که حضرت امام ره حاضر بود خودش را بشکند ولی این عقلانیت را نگه دارد. مثالش خوب پیام قطعنامه  است. با اینکه آن مخالف خواست ایشان بود ولی خود را شکست. 

شریعت محوری هم جدی است. که در کار حضرت امام ره است و در کنش های شاگردان مکتب امام ره می بینیم. 

قسمت دوم:

آیا در شهادت شهید سلیمانی هم این سه ضلع هست؟ 

برخی می خواهند کورکورانه بروند شهید بشوند ولی ما در کار شهید سلیمانی با اینکه شجاعت و تمنای شهادت می بینیم ولی حرکت کورکورانه نمی بینیم. قبلا هم داشته ایم. نوع قلم شهید چمران را هم دیدیم. جوانی که در صدر اسلام مکاشفات داشت و گزارش داشته ایم که سخنان و ناله های اهل جهنم را می شنید و پیامبر ص تأیید فرمودند و خوب درخواست دعای شهادت کردند و شهادت ایشان با چنین عمق خداخواهی ای محقق شد. اینکه در قصه شهید سلیمانی ایشان می خواهد محل دفنش در کنار شهید یوسف الهی باشد به خاطر همین است. این را حضرت امام ره تزریق می کند که شهید نظر می کند به وجه الله. که حدیث داریم خون شهید هفت خاصیت دارد و خاصیت هفتمش این است. 

گاهی شهادت فی سبیل الله است و گاهی لله و فی الله می شود. تمام آنچه که در دین داریم یک سطح بالایی به نام عبادت احراری دارد که در شهادت هم مطرح است. گاهی قد و قامت یک شهید در حد رفتن به بهشت است ولی گاهی شهادت شهادت احراری است.  

این دست نوشته آخر شهید سلیمانی است که من خواهان دیدارت هستم...دیداری که موسی ع را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود. این منطق برتر شهادت است که اینجا معنویت عمق پیدا می کند. اینکه خدایی می خواهم بشوم. ما در مورد اباعبدلله ع این را دیدیم که در نهایت وقتی بر زمین افتاده اند لامعبود سواک را سر می دهد. شهادت متعالی شهادت احراری می شود نه شهادت فی سبیل الله. و البته آن هم کم نیست. برخی جوان ها این را می خواهند که بد نیست ولی منطق نهایی نیست. به تعبیر حضرت امام ره این را در اسلام ناب محمدی ص داریم. 

عقلانیت را در شهادت و معنویت را خیلی پرتر می شود مطرح کرد حتی اندیشه صبر و جهاد را باید بر همین اساس توضیح داد. ادبیاتی که علامه در المیزان دارد که شهادت فی الله و فی سبیل الله را از هم جدا می کند همین است.

شهادت اگر بخواهد از بعد عبودیت و شریعت هم مطرح بشود، این است که قرار نیست فقط بروم جلو و صف را بشکنم بلکه بندگی کردن است. اگر کسی بتواند توضیح دهد عقل و عرفان و شریعت کنار هم قرار بگیرد چه معجونی را پدید می آورد خیلی عمق پیدا می شود. چیزی که طراوت می دهد جمع این سه گانه است و از اعوجاج ها و خشکی ها جلوگیری می کند. در همان معنویت هم عقلانیت جمع می شود و هم شریعت. این مؤلفه ها در شهید سلیمانی جمع شده است. در نامه آخر شهید چمران هم توضیحاتی دارد که ای دست ها و پاها مبادا کوتاهی کنید که می خواهی به محضر خدا برسی. این هم از همین نوع است. 

مؤلفه و جهت دیگر دنیا و آخرت و توحید است، برخی جوری توضیح می دهند که دنیا فقط مهم است که این دیگر خیلی پرت است. اما برخی دیگر توضیح می دهند که دنیا هیچ اصالتی ندارد و هیچ جهت توجهی نیاز ندارد تبدیل می شود به یک زهد خشک بی منطق که این عملا حذف آن عقلانیت است. برخی می گویند معنویت و جوری توضیح می دهند که گویا دنیا حذف می شود. و این خطاست. دنیا مهم است چون سعادت من و اجتماع را رقم می زند. 

این توضیح خوشی دارد در اندیشه صدرا؛ سعادت معنوی توحیدی را نمی توانید جوری طرح کنید که دنیا و بدن را حذف کنید. حتی فرض کنید اگر آخرتی نباشد به خاطر عزت مندی  به دنبال مقاومت و ظلم ستیزی می بودیم.  کسی هم که برای معنویت کار می کند اندیشه ظلم ستیزی را برنمی دارد. رنگ اخروی می دهد چون می خواهد به رنگ اصلی درآید. در مکتب امام و در مکتب شهید سلیمانی دیدیم که یک بغض نسبت به ظالم دارند نه به خاطر اینکه خدا گفته است. بلکه به خاطر اینکه ظلم بد است و این همان جمع متعادل است. 

قسمت سوم:

اندیشه  مطرح در آیه ان الله اشتری من المؤمنین در یک جاست ولی تمامش این نیست که فقط جنت به معنای معهود نتیجه باشد.....در کنارش شهید ینظر الی وجه الله است که این خیلی اوج پیدا می کند. برخی این سه گانه ظلم ستیزی، بهشت رفتن و معنویت را جمع می کنند. کسی که خدا رامی خواهد، بهشت را هم می خواهد نه به خاطر خود بهشت  بلکه لبخند خداوند را در آن می جوید. او جمع کرده است بین بهشت و منطق توحیدی. برخی گفته اند چرا بهشت را حذف می کنید. بهشت جای توجه حق است به نحو برگ افتخار و جای توجه حق است. در  مورد ظلم ستیزی هم معتقدم که این هم حق است چون با حقیقت انسانی سازگار است. ظلم ستیزی به بهشت می برد و محبوب خداست. 

یک سه گانه یا چهارگانه دیگر است؛ که این اصل اندیشه شیعی است. شیعه سه اندیشه ممتاز دارد و تقریبا موتور محرکه اوست؛ یکی ولایت است، دیگری شهادت و سومی امید است. این را در سه امام ع دیده است( اولی در حضرت امیر ع دیده است و در فرزندان آن حضرت، شهادت را در امام حسین ع و سومی را در قیام حضرت حجت عج و آینده خوش و رحمت الهی دیده است. این سه معنا ولایت پذیری، شهادت طلبی(شهادت پذیری با همه آثارش) و امید به قیام حضرت حجت ع است. همیشه شیعه با این سه گانه نفس می کشد. و ولایت پذیری محور می شود. 

این ولایت پذیری را شهید سلیمانی خیلی خوش پیاده کرد. سه بار قسم می خورد که مهم ترین شرط عاقبت بخیری رابطه قلبی با حکیمی است که سکان دار انقلاب است. ما الان کسانی را داریم که نوعی مستقل می خواهند خدمت بدهند که این نوعا خلل ایجاد می کند. 

درباره امید هم صحبت ایشان در جنگ 33 روزه است که می دیدیم امید ما قطع می شود. در آن نقاط خیلی کور نوع شیعه به ائمه و حضرت زهرا س و حضرت ولیعصر عج متوسل می شوند که باز در کار و توسلات ایشان دیده می شود 

باید بر فرهنگ شیعه این اندیشه ها مستولی باشد. و بعد از جوان بخواهیم که این مسیر را برود. 

شخصیتی مثل ایشان در اوج لطافت قرار دارد. لطافت های انسانی و ولایی. گاهی می گفتیم تضادی است در امیرالمؤمنین ع در اینجا(که هم جمع رحمت و هم غضب الهی است) اینجا هم به مراتبی دیده می شود که سرّش جمع شدن این سه گانه است. 

حالا چنین اضلاعی وقتی که کنش درست می کند؛ کنش اجتماعی بی مرز و بی انتها درست می کند. کسی که منطق احدی الحسنین و منطق شهادت فی الله را پذیرفت ،کسی که اندیشه شهادت دارد فعل و کنشش به اتمام نمی رسد به علاوه هر جا شیعه و مسلمان و مظلومی در خطر و ظلم باشد او هست و یک بی مرزی دیگر دارد و آن بی مرزی از حیث عمق است. کسی که می خواهد شهید فی الله بشود پایان ندارد و می داند باز خیلی کار دارد. قد و قامتس اخلاص و کنش اجتماعی اش بی پایان می شود. درباره حضرت امام ره خودشان برای یک عالم ربانی بیان می کنند که من از خودم حسابرسی کردم که برای مردم انجام می دهم یا برای خدا. و دیدم وقتی برای خدا انجام دادم چقدر بی پایان شد. اخلاص آیا می تواند موجب توحد اجتماعی شود یا نه؟ بله پاسخ همین است و می توان تحلیل را انجام داد که چگونه توحد اجتماعی می آفریند. اخلاص است که کار را بی مرز می کند. 

استاد امینی نژاد

عرفان اسلامی، تمدن‌ساز است و نه تمدن‌سوز

گزارش سخنرانی جناب استاد امینی نژاد در سمینار "شهید امت، انسان تراز تمدنی" با عنوان "تاثیر جهاد اصغر بر جهاد اکبر در بیان ابن عربی"

قسمت اول:

برخی  درباره عرفان اسلامی قائل هستند که عرفان اسلامی تمدن سوز است نه تمدن ساز. برخی مدعی شواهد تاریخی و متنی هستند. می گویند ما نمی توانیم بر پایه عرفان اسلامی تمدن بسازیم. در برخی مباحث این نکات مورد بررسی مفصل تر واقع شده است. 

اما واقعیت به لحاظ شواهد متراکم و هم اقدامی که حضرت امام ره داشت این است که باید گفت این عرفان اسلامی تمدن ساز است. علت اینکه عرفان اسلامی تمدن ساز است خود وضع دین و آیات و روایات است و نسبتی که عرفان با این منظومه دارد. ما در آیات و روایات داریم رهبانیت و تبتل و انقطاع الی الله. البته بیش از این ها هم هست. ما وقتی آیات و روایات را مشاهده می کنیم مغزش مسئله توحید و گرایش به خداوند متعال است. در همان رهبانیت که در روایتی لکل نبی رهبانیه ولی به حسب شرائط خاص بروز و نمود معنویت به شکل خاصی است. در زمان حضرت مسیح ع ای بسا انقطاع الی الله به گونه ای خاص است. ما می بینیم حضرت مریم و حضرت یحیی و حضرت عیسی علیهم السلام ازدواج نکرده اند و بعد از حضرت عیسی ع ما مسئله سیاحت و سر به بیابان گذاشتن زیاد است. در رهبانیت مسیحی بخشی دینی است و برخی پردازش های دیگر است که ضرورتا منفی نیست. 

اما وقتی به زمان ختمی می رسیم، نبی ختمی ص با توجه به شرائط، ایشان رهبانیت را به سمت ویژه ای جهت می دهند. مثلا سیاحت امت را ایشان جهاد معرفی می فرمایند. یا رهبانیت امت را نماز و روزه و حج و جهاد را معرفی می کنند. ماهیت و هویت انقطاع الی الله در یک ساختار جدیدی قرار می گیرد. این معنا بعدا در میان عارفان مسلمان رواج پیدا کرده است. بعدا در فضای اسلام گرایش های رهبانیتی که در فضای مسیحیت می بینیم اینجا مشاهده نمی شود. تعدیل شده است. مثلا درباره تبتل روایتی هست که خانمی می آید خدمت امام صادق ع و می گوید مادرتان فاطمه زهرا س بتول بود و من هم می خواهم چنین شوم. امام صادق ع پرسید می خواهی چه کار کنی؟ گفت می خواهم ترک ازدواج کنم. حضرت فرمود مادر من بتول بوده و متبتله بود ولی ازدواج کرد و فرزندداشت و همسرداری کرد. اینجا تبتل و رهبانیت و انقطاعی که در اسلام هست که در قالب دخالت ها و حضورهای اجتماعی حاد می تواند شکل بگیرد. 

مثلا در نگاه محی الدین ابن عربی می گوید روح عرفان عملی مجاهده است. مجاهده تحمل مشقت های جسمی است برای رسیدن به خداوند متعال است. خوب این البته در نماز و صوم و مانند آن هم هست. این تحمل را و مجاهده را اینجور معنی وقتی کردید می بینید اوج آن در جهاد اصغر بروز پیدا می کند. هیچ مشقت بر بدنی اشد از جهاد اصغر نیست. به تعبیر محی الدین ابن عربی انسان می خواهد خون خود را در راه خدا بریزد. مهم ترین مشقتی که می تواند بر بدن وارد شود همین ریخته شدن خون است. 

در فتوحات ج 2 ص 146 بیان ایشان این است. فلما كان إتلاف المهج أعظم المشاق على النفوس لهذا سمي جهادا؛ با اینکه در نماز و روزه مجاهده هست ولی به آن ها نگفته اند جهاد ولی به جهاد اصغر گفته شده است. به همین خاطر گویی مجاهد مثل دائم الصیام و دائم الصلاه است. در ج 4 ص 463 می گوید.... حتى يرجع إلى أهله بما اكتسبه من أجر أو غنيمة إنه كالصائم القائم القانت بآيات اللَّه لا يفتر من صلاة و لا من صيام حتى يرجع المجاهد و قد عرفت بالحدیث الصحیح که ان الصوم لا مثل له و قد قام الجهاد مقامه و مقام الصلاة و ثبت هذا عن رسول اللَّه ص.‏ باز در فتوحات ذیل آیه التائبون....و بشر المؤمنین که قسمت به قسمت عنوان هایی را که در آیه شریفه آمده است درباره سالکان الی الله مطرح می کند تا می رسد به سائحون که در اصل لغت به معنای سیاحت است که اشاره دارد به سابقه تاریخی این امر در ادیان که سیاحت معنوی بوده است، ولی در فضای سیاحت اسلامی این را جهت داد به سمت حج و جهاد است. و حتی در اسلام بروزات معنویات گرایانه در ادیان سابق به سمت اعتکاف در مسجد در قبال گوشه گیری های در غارها مطرح شد. 

قسمت دوم:

اگر روح معنویت الهی کمال انقطاع الی الله است و رهبانیت است و رهبانیت معنای حقیقی اش این است دیگر نمی توان از تمدن سوزی معنویت اسلامی سخن گفت. با تعبیر تعرف الرهبانیه فی وجوههم، چندین روایت وجود دارد رهبانیت و مسئله انقطاع را توضیح می دهد. 

در اصل مسیحیت التزام به عدم انجام ازدواج نبود بلکه حسن آن بود. در زمان رسول خدا ص همین رهبانیت ها شکل داشت می گرفت ولی رسول خدا ص این را به سمت خاص جهت داد. 

بنابراین باید بگوییم جهاد در راه خدا تبتل و رهبانیت است و این در مجاهد فی الله است. جهاد باید ابزاری برای سلوک و خودسازی تلقی بشود. 

اگر حقیقت عرفان اسلامی گذشتن از خود باشد، حالا باید ببینیم برنامه های متعدد سلوکی چه میزان می تواند این را تأمین کند. بسیاری از برنامه های سلوکی گاه ظاهرش ازخود گذشتن ولی باطنش خودپرستی شده است. مانند رسیدن به قدرت ها و بهره مندی هاست. اما در عباداتی که سخت می شود این فرصت خیلی بهتر مطرح می شود مانند نماز شب و روزه در روزهای تابستان که یا مخفی است یا مشقت واضحی دارد.

امر به معروف و نهی از منکر گاه در مسیر سلوک معنادارد و گاه بعد از رسیدن به حق تعالی، معنی دارد. جهاد هم همین طور است. به بیان دیگر اگر محتویات توسط عرفا مطرح شد و ما در حضرت امام ره می بینیم که ایشان سلوک و بلکه دیدار الهی را به نحو جدی و عملیاتی در صحنه عملیات تربیت جمعی قرار داده است. حضرت امام ره در مورد آن حدیث شهادت روی نقطه آخر دست گذاشته است و این یک مکتب تربیتی ویژه است. گاهی فرد خودسازی می کند و بعد جامعه سازی می کند(اشهد ان محمدا عبده و بعد رسوله) دخالت در اجتماع یک منطق دیگر هم دارد و آن هم برای خودسازی است. دخالت سیاسی گاهی حذف دیگران است برای مطرح شدن خود است. این یک منطق غلط است. همین تجربه را در خانواده می توان داشت؛ در خانواده می تواند همه برای من باشد یا من برای همه باشم. در صحنه اجتماعی مردم را بروز و ظهور الهی و عیال الله می بیند. در این مسیر می تواند توکل، فناء و مانند آن را برداشت کند. 

ابن عربی نام دو نفر را می برد که به شکل جهاد به مقامات رسیده اند. یک نوجوان اندلسی به نام احمد بن همام که در نوجوانی و پیش از بلوغ به مقامات رسیده است. کان من کبار رجال مع صغر سنه...انقطع الی الله تعالی علی هذا الطریق. ج 4 ص 478 می گوید اگر خودش نمی تواند در جهاد باشد باید در فکر تجهیز مجاهدان باشد و در غیر این صورت شعبه ای از نفاق در چنین کسانی است. 

منبع:

تاریخ خبر: 1398/11/20 يكشنبه
تعداد بازدید کل: 499 تعداد بازدید امروز: 1
 
امتیاز دهی
 
 


مطالب مرتبط

پربازدید ترین مطالب

مطالب مرتبط

پربازدید ترین مطالب
[Control]
تعداد بازديد اين صفحه: 500
ایتا
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

مركز مطالعات فرهنگي اجتماعي
مجری سایت : شرکت سیگما