این اثر با رویکردی جامعهشناختی به مطالعة پدیدة انقلاب روی آورده و در پی آن است تا عوامل و شرایط «سیاسی» مؤثر در پیدایش و وقوع انقلاب را مورد بررسی و بازشناسی قرار دهد. نویسنده، در ضرورتِ مطالعاتی از این دست بر این نظر است که «مسیری که نظام برآمده از انقلاب میپیماید، تا حدود زیادی متأثر از تبیینهایی است که از انقلاب ارائه میشود، ازاینروست که تبیین ابعاد و زوایای گوناگون انقلاب و پرهیز از «تقلیلگرایی در تبیین» بایسته مینماید». نکتهای شایان توجه و تأکید اینکه انتخاب بُعد سیاسی انقلاب بهعنوان موضوع پژوهش بههیچوجه بهمعنای ترجیح و ارزشگذاری بر نقش و تأثیر آن در پیدایش انقلاب نیست و البته تبیین صحیح و دقیق، و نسبتاً جامع از انقلاب در سطح نظری، مستلزم توجه به تمام ابعاد و وجوه جامعهشناختی و بهطور مشخص ابعاد چهارگانۀ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است؛ و این اثر در پی آن بوده است تا تجزیه و تحلیل و بررسی یکی از این ابعاد را به انجام رساند.
با این وصف، کتاب در سه فصل سامان یافته است. در نخستین فصل، نویسنده به بیان «کلیات» پژوهش، همچون بیان مسأله و تعریف مفاهیم پرداخته و روششناسی مطالعهاش را توضیح داده است. یکی از مطالبی که در این فصل جلب توجه میکند، گونهشناسیهای متعددی است که از نظریهای انقلاب صورت گرفته، و در جدولی ارائه شده است. فصل دوم، که مهمترین بخش این کتاب به نظر میرسد، به «مباحث نظری» اختصاص یافته، که خودْ دو گفتار را در بر گرفته است.
در گفتار نخست با واکاوی نظریههای انقلاب، «مفاهیم سیاسی» و بهعبارتی مهمترین عوامل و شرایط سیاسی مؤثر در پیدایش انقلاب مورد بازشناسی قرار گرفته و بهتفصیل شرح و بسط شدهاند. این مفاهیم عبارتاند از: «عدم گردش نخبگان»، «بحران مشارکت»، «سیاسیشدن نارضایتیها»، «بسیج منابع»، «سازماندهی»، «حاکمیّت چندگانه» و «ضعف و ناکارآمدی دستگاه سرکوب». در گفتار دوم، این مفاهیم سیاسی در قالب «مدل مفهومی» ارائه شده است که شاید بتوان آن را مهمترین دستاورد این اثر بهشمار آورد.
مؤلف در ادامه و در فصلی دیگر به مطالعة انقلاب اسلامی ایران روی آورده و در راستای مدل مطرحشده، شواهد و مصادیقی از واقعیت تاریخی ایران در مقطع پهلوی دوم ارائه کرده و بهعبارتی انقلاب اسلامی ایران را از منظری سیاسی تبیین نموده است.